به آنكه حتا دشنه اش را عاشقم
چون دوستت مي دارم
حتا آفتاب هم كه بر پوستت بگذرد
من مي سوزم
پاييز از حوالي حوصلهات كه بگذرد
من زرد مي شوم
روسري زردت كه از كوچه عبور ميكند
عاشق مي شوم
و تا كفش هاي رفتنت جفت مي شوند
غریب ميمانم
و تنها وقتي گريه اي گمان نمي برم در تو
من سبز ميمانم
كه نيلوفرانه دوستت مي دارم
نه مانندهي مردماني كه دوست داشتن را
به عادتي كه ارث بردهاند
با طعم غريزه نشخوار مي كنند
من درست مثل خودم
هنوز و هميشه دوستت مي دارم
نظرات شما عزیزان: